سلام
امروز صبح وقتی از خاب بیدار شدم پدرم داشت از خانه میرفت بیرون ومن رفتم بیرون واز توی ماشین وفلاکس رابرای پدرم بردم تامادرم انرا برای پدرم پور از چایی کند وان کار را کرد وبعد پدرم به ما گفت که بچهها کی مییاید
در را برای من باز کند ومن رفتم ودر را برای پدرم باز کردم وبعد کیلید در را به پدرم دادمودباره تکنیکی هنگام در بستن در را قفل کردم ولی فقت من توانستم هنگام در بستن یکی از درها را قفل میکردم و کردم وبعد از قزی یه در قفل کردن رفتم تو وبا دوتا از برادرهای گلم یعنی مهدی وامیرحسین وبا مادر عزیز تر از جانم صبحنه خوردیم ومن هم صبحانه نان پنیر ومربای به خوردم وبعد از صبحانه خوردن من ومادرم صفره را باهم جمع کردیم من بعد از صبحانه وجمع کردن صفره رفتم وکامپی یوتر یاهمان لبتاب پدرم را برداشتم ویکم رفتم سراغ درسهایم ولی یکم درس خواندم به خاطر این انقدر کم درس خواندم چون که اسلن نمتوانستم سوالات درس ریاضی را انجام بدهم وبعد من یکم بد اخلاقی کردم و بعد مادرم بچههارا به من سپرد ورفت کوسر تا برای ناحار از کوسر خرید کند وقتی مادر من از کوسر برگشت منکیلیدش را از او گرفتم ولباسهایم را پو شیدم وبا دو شرخه رفتم به ترف مسجدوقتی رسیدم مسجد اگر یکم زودتر رسیده بودم میتوانستم ازان را بگویم ولی نتوا نستم اذان را بگویم ولی به جای اذان توانستم که هر دو نماز را مکعبری کنم چون به خاطر بیماری کرنا هیش کس نیامده بود ومن تنها هر دو نماز رامکعبری کردم وبعد از مکعبری چرخم را بر داشتم و به ترف خانه رکاب زدم وبه خانه رسیدم وبعد برا برادرام مهدی وامیر حسین ومادرم وخودم میوه پوست گرفتم وبه همشونمیوه دادموخودم هم کمیمیوه خوردم وهمهی ما هسابی واساسی میوه خوردیم وبعد از میوه مادرم از من خواهش کردکه برو وحیاط راتمیز کن چون باد امده همهی پلاستیکها را اوردهدرحیاط وآشغالهای توی حیاط راجمع کن ومن هم به هرف مادرم گوشکردم وحیاط خانهی مان را ازشر پلاستیک اشغال اجات دادم